دلنوشتهای به امام امت
🕊️ دلنوشتهای به امام امت
امشب، در سکوتی نیمهسنگین، قفسهی کتابهایم را زیر و رو میکنم، اما دلم در صحیفهی توست؛ در کلماتت راه میروم، در جملاتت پناه میگیرم و در نگاهت به اسلام عزیز، خودم را گم میکنم.
ای روح خدا!
شما گفتی میدان جبهه و جنگ سرنوشت ما را رقم میزند، نه میز مذاکره و من امشب، در تاریکی این شب، با تمام وجودم حس میکنم که حق با شما است.
شما اسلام را در سفرهی خالی پابرهنهها میبینی، در اشک مادر شهید، در دستان پینهبستهی کارگر و در بغض جوانی که دنبال حقیقت میگردد.
اما امروز، بعضیها از خون شهیدشان عبور میکنند، از آرمانها رد میشوند و خزعبلاتی میبافند که حتی شرم از
شنیدنش در دل مینشیند؛ برادر شهیدی که نماینده است و از راه شهیدش فاصله گرفته و دغدغهاش اسلام نیست، بلکه میز و مقام است.
ای امام!
افق دیدت آنقدر وسیع است که انگار برای همین روزها سخن میگوئی. برای همین شب، همین تاریکی، همین سردرگمی.
ما زمان تو را درک نکرده ایم، اما حالا، با هر جمله، هر وصیت و هر فریادت، شاید دیر، اما بیدار میشویم.
اکنون آقا، آن خلف صادق، ادامهدهندهی راه شماست.گاهی سخنانش را مستقیم میشنویم، گاهی در خطوط روزنامهها و گاهی در دلمان، بیواسطه و بیصدا اما همیشه با همان نور، روشنی و همان حقیقت.
ای امام!
راه تو راه ماست و اگرچه گاهی خستهایم،
اما هنوز دلمان به تو گرم است و
شبهایمان با یاد تو روشن میشود.
#به_قلم_خودم
